سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بهترین کارها آن بود که به ناخواه خود را بدان وادارى . [نهج البلاغه]
اثر زمان در زندگی - دانش نامه
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 334873
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 54
........... درباره خودم ...........
اثر زمان در زندگی - دانش نامه
........... لوگوی خودم ...........
اثر زمان در زندگی - دانش نامه
........ پیوندهای روزانه........
صدام [141]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
جک
مطالب پزشکی
کوروش
ورزش ایران باستان
چشمه
عکس
خیام
عربستان
دخانیات
خلاصه ی از تاریخ ایران
دانلود سریال های باغ مظفر
پیکاسو
Age of Mytholog کد های تقلب
زندگی نامه پل سزار
درباره ی صیف الله
طبیعت تاوان
لیزر
کوه اورست
تاریخ چیست
خواص ماهی
خواص سویا
مکانیک
بی اشتهایی
حمله ی نظامی به ایران
قانون پاپکر
فیبر نوری
انرژی هسته ای
مایعات و شیمی درمانی
اهرام ثلاثه
قد انسان
اندازه گیری شعاعزمین
تغذیه ی درست
قیامت
بیماری سارس
ابوبکر
نفت
امواج مغناطیسی
بی عنوان
معنی سوره ی قیامت
معنی سوره ی ال عمران و فاتحه
داستان
داونچی
الکترون
نور
از سیر تاپیاز صدام
جنگ و مرگ
تندرستی و ازادی
علوم کامپیوتر
کسب در امد ازاینترنت
دانلود جدید ترین نرمافزار ها ی موبایل
کد تقلب GTA5
تاریخ باستان
کاربرد نظر سنجی در اینترنت
فلیور و هدایت
فضای شهر ما و ذهن ما
شب قدر
باختین وزندگی روز مره
ترافیک و شهری بی انظباط
بنیامین وزندگی روز مره
فرو پاشی خانواده
سنت انسان ها
زغال سنگ
دانستنی های مفید
سکوت انسان ها
الکترونیک
برق
کتاب اسطوره شناسی سیاسی
یک نظر علمی درباره ی فرهنگ
کتاب جامعه ی مدنی جوان
کتاب خط قرمز
مشکلات پسته کاران حل خواهد شد
کتاب قرن روشن فکران
کتاب زندگانی تولستی
کتاب خاطرات جوانی
کتاب هنر و تاریخ
کتاب در امدی بر انسان شناسی
موفقیت کاشت مستقیم برنج در گلستان
کتاب قوم شناسی سیاسی
کتاب محکومان
کتاب علوم انسانی
کتاب امپراطوری نشانه ها
از فرهگ تا توسعه
کتاب خشونت سیاسی
ایران بیش از 33 نژاد بز وگوسفند دارد
کتاب تاریخ اندیشه ونظریات انسان
کتاب انسان شناسی شهری
کتاب نظم جهانی
مکانیزاسیون
زمستان 1385

.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


 
  • اثر زمان در زندگی

  • نویسنده : محمد:: 85/10/27:: 6:1 عصر

    گاستون بشلار ، فیلسوف  و اندیشمند فرانسوی در جملة زیبایی چنین می گوید: ” زمان تنها یک واقعیت دارد،‌ لحظة موجود،  زمان واقعیتی است فشرده در چنین لحظه‌ای و معلق میان دو نیستی“. یکی از نقاط حرکت در اندیشة انسان شناختی دربارة زمان می تواند این اندیشة ظریف باشد که خود را در مقولاتی شناختی و زبان شناختی متبلور می کند: ساختار زبان انسانی به ما امکان می دهد در دستور زبانی که از واقعیت گریخته و در معنایی واقعیت را به سوی فراواقعیت باز می گستراند اندیشه خود را به سمت گذشته و یا آینده‌ای سوق دهیم که واقعیت خارجی ندارند. گذشته، چیزی نیست  جز انباشتی شناختی در حافظه در قالب هایی که هنوز برای ما ناشناخته اند و جز بارگذاری هایی معنایی بر اشیائ. نمادها و روایت ها و ذهنیت هایی که صرفا از خلال فرایندهای تفسیری و باز تفسیری به سایه های گذشته تصویری به ظاهر  واقعی  داده و رنگی از  حقیقت می زنند. آینده نیز، باز هم توهمی است که تنها با به فراموشی سپردن  مرگ به مثابة تنها حقیقت و امر  ناگزیر در حیات می توان اندیشه را به سویش فراافکنی کرد. با این وصف  موجودیت فرهنگی انسان ها، و به ویژه موجودیت های جمعی آنها برای نمونه  فرایندهای هویت یابی و سازمان یافتگی های اجتماعی – سیاسی ، اقتصادی و ... ناشی از آنها تنها از خلال حرکت های اندیشه‌ای به سوی گذشته و اینده امکان پذیر بوده است. به عبارت دیگر، خیال و انمچه باید به ان نام نا-واقعیت  داد ( اگر نگوئیم فراواقعیت) شکل و محتوای اصلی و بنیادین  کنش ها و واکنش های ما را تشکیل می دهند .  حرکات رفتاری ما از  واکنش های عصبی  آنی گرفته  تا رفتارهای عقلانیت یافته و تداوم یافته و حتی استراتژی های دراز مدت،  تنها در قالب های زمانی معنا و مفهوم می یابند: خط زمانی (کرونولوژیک) خطی است  

    نقطة آغاز سخن ما می تواند  به سادگی واژة .... باشد که به زبان انگلیسی تعلق دارد. این واژه  در چارچوب ها و موقعیت هایی بسیار متفاوت به کار برده می شود و مترادف های بی‌شماری دارد، اما با این وصف بسیار به سختی می توان آن را ترجمه کرد. در یک فرهنگ انگلیسی – فرانسوی  ستون مربوط به این واژه یکی از طولانی ترین ستون ها را تشکیل می دهد،‌..... را در فرانسه به ”زمان“()، به ” دفعه“ ()، به ”ساعت“()، به ”دوران“()، و به ”عصر“ یا ”فصل“ () و بسیاری دیگر از واژگان ترجمه کرده‌اند  و البته سهنوز هم ساده ترین ترجمه برای آن تزنمان“ () است با این وصف آنچه را در فرانسه با این کلمه ساخته و می گوئیم ”هوای خوب“ ()، نمی توان در انگلیسی با اصطلاح ...... ترجمه کرد!
    این نوع از ابهام  در فرهنگ های غیر اروپایی باز هم بیشتر می شود. برای نمونه در  زبان کاشین ها ()ی بیرنمانی شنالی ظاهرا واژة واحدی برای آنچه در انگلیسی زنان نامیده می شود وجود ندارد و یا بهتر بگوئیم واژه های متعددی در این  زمینه وجود دارند. برای مثال در  موارد زیر هر بار برای برابر نهاده‌ای به زبان کاشین برای زنان با لغت متفاوتی روبرو می شویم:
    زمان به معنی ساعت: آهکینگ()، زمان دراز مدت:نا ()،  زمان کوتاه مدت: تاونگ()، زمان حاضر: تن()، زمان بهاری : تا()،  زمان آن رسیده است : هکرا()، در زمان ملکه ویکتوریا: لاختاک، اپرت ()، در هر زمانی از زندگی : اسک(). و این فهرست را می توان  باز هم ادامه داد. به نظر من یک کاشین به هیچ عنوان این واژگان مختلف را با یکدیگر مترادف نمی داند.
    این امر ما را به مسئله‌ای  کاملا متمایز از مسئلة  خالص فلسفی دربارة زمان یعنی ماهیت زمان می کشاند. چگونه است که ما مفقوله ای کلامی همچون زمان داریم؟  چگونه این مقوله خود را با  تجربه های روزمره ما همساز می کند؟
    در تمدن ما، تجهیزات بسیار زیادی نظیر ساعت‌های مچی،  رادیو و رصد خانه های ستاره شناسی  وجود دارند که  که زمان را به یک عامل  و داده مشخص در نظام اجتماعی مان تبدیل می کنند.: زمان یکی از  ایعاد اساسی در زندگی ما است که آن را  بدیهی می پنداریم.  اما فرض بگیریم که  هیچ وسیله ای  همچون ساعت  یا اختر شناسی های علمی  را در اختیار نداشتیم، در ا“ صورت چگونه باید به زمان می اندیشیدیم؟  و چه صفات آشکاری می توانستیم  برای زمان قائل شویم؟
    شاید پاسخ دادن به پرسشی چنین فرضی اصولا ناممکن باشد اما با این وصف  اگر ساعت ها را نیز به کنار بگذاریم، به نظر من  مفهوم مدرن ما از زمان دستکم  دو تجربة متفاوت را ایجاب می کرد که منطقا از یکدیگر متمایز و حتی  متضاد هستند.
    از یک سو، ما مفهوم تکرار را داریم. هر بار که ما به سنجش زمان می اندیشیم در واقع  به نوعی  مترونوم اشاره داریم؛ شاید  موضوع بر سر تنها تیک تاک یک پاندول باشد و یا ضربان  یک نبض، و یا گذار  روزها،  ماه ها یا قصل ها، اما بهر رو با چیزهایی تکرار شونده سروکار داریم.
    از سوی دیگر،  ما با مفهوم عدم تکرار روبروئیم. ما می دانیم که هر موجود زناه‌ای  به دنیا می اید ، پیر  می شود و می میرد و می دانیم که این فرایند بازگشت ناپذیر است.
    کمان من آن است که تمام جنبه های دیگر زممان  برای نمونه طول زمان یا سکانس های تاریخی آ“ تنها شاخه هایی نسبتا ساده  از این دو تجربة بنمیادین به حساب می ایند که :
    الف) برخی از پدیده‌های طبیعی  تکر می شوند:
    ب) دگرگونی زندگی بازگشت ناپذیر است.
    امروزه دیدگاه های مدرن و سازمان یافتة ما بدان گرایش دارند که بر جنبة دوم زمان تاکید کنند. وایتها می گوید: ” زمان صرفا زنجیره‌ای خالص از تداوم های دوران هاست.“( 1927:158). اما بهر صورت باید بپذیریم که این بازگشت ناپذیری زمان  از لحاظ روان شناختی بسیار دردناک است. در واقع در همه جای جهان ،  جزم های دینی  تلاش می کنند  تا اندازه زیادی  ”حقیقت“ غایی این تجربة عقل سلیم را نفی کنند.
    البته ادیان شیوه‌های گوناگونی هستند برای  سرباز زدن از پذیرش ”واقعیت“ مرگ و یکی از  روش های بسیار رایج در این زمینه آن است  که به سادگی  تاکید شود که مرگ و تولد  یک پدیدة واحد هستند- که تولد به همان صورتی  از پس مرکگگ می اید که مرگ دنبالة تولدی است. بدین ترتیب می توان دومین جنبة مرگ را از طریق  ایجاد توازنی در نخستین جنبة آن،  اصولا نفی کرد.
    من می توانم حتی از این هم پیشتر بروم و ادعا کنم که اگر مدین نبود  ما نیازی بدان نداشتیم کخ این دو جنبة مرگ در یک مقوله گردهم اوریم.  رخ دادهای تکرار پذیر  و غیر تکرار پذیر ، در نهایت  از لحاظ منطقی  یکسان  نیستند. ما آنها را به مثابة ابعاد ”یک چیز“ ،.....، زمان.  در نظر می گیریم نه به آن معنی که انها را عقلانی بپنداریم، بلکه به دلیل پیش داوری های دینی . پندارة زممان به مثابة پندارة خداوند ، یکی از  مقولاتی است که اگر ان را ضروری می پنداریم بیشتر  به دلیل آن است که ما جانورانی اجتماعی هستیم تا به دلیلی به هر شکل عملی که از   تجذبة عینی ما از جهان برون آمده باشد(............) .
    مطلب را به گونه‌ای دیگر  بیان کنیم: در  شیوة متعارف اندیشیدن ما،‌ تکرار نشانگر هر  فاصلة زمانی است، هر فاصله ای  یک اغز و یک پایان  دارد که ”یک چیز هستند“ – تیک اک یک ساعت شماطه‌ای. طلوع خورشید،  پیدا شدن ماه نو،  فرا سیدن سال نو و.... ، اما  هر فاصلة زمانی  خود جزئی از یک فاصلة زمانی بزرگتر است به گونه‌ای که اگر این طور بیاندیشیم به انجا خواهیم رسید که ”زمان خود“ ( هر چه باشد) به ناچار تکگرار خواهد شد.  از لحاظ تجربه ظاهرا باید این طور باشد. مردم گرایش دارند به زمان به گونه‌ای بیاندیشند که گویی  چیزی است که  در نهایت تکرا می شود؛ این امر  رامی توان به همان صورت در بومیان استرالیا دید  که در نزد یونانیان باستان  یا در نزد ستاره شناسان ریاضی دان مدرن(). به باور من، ما به این نحو می اندیشیم، نه به آن دلیل که شیوه اندیشیدن دیگری ممکن نباشد بلکه از آن رو که ما از لحاظ روان شناختی ( و لذا دینی)  از در نظر گرفتن پنداره مرگ یا پندارة پایان گرفتن کیهان بیزاریم. “


    نظرات شما ()